سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تابستان 1386 - قلم ریز
در زندگی ما انسانها چیزهایی  اتفاق می افتد که شاید دوباره تکرار نشود؛ این اتفاق می تواند یک اتفاق خوب و یا بد باشد....
هیچان و اگر اتفاق خوب باشد، لذت این گونه وقایق در این است که هنگام برخورد با آنها مطمئن نیستی دوباره تکرار می شود یا نه! پس در برخورد با آن و رفتار یا عکس العملهایی که از خود نشان می دهی بسیار دقت می کنی ... تا اینکه شاید این فرصت ها را از دست ندهیم .... و بهترین تصمیمات را بگیریم!
یکی از همین اتفاق ها میتواند تجربه یک عمره مفرده باشد؛ ممکن است در زندگی هر شخصی رخ دهد .... یک بار، دو بار یا بیشتر ، و شاید هم هیچگاه....
این تجربه شیرین در زندگی من هم خاطره انگیز شد؛ برای اولین بار بود اما امیدوارم که برای آخرین بار نباشد ....
در این روزهایی که از این سفر برگشته ام؛ بسیار دلتنگ شده ام....
این را از عمق وجودم می گویم: ای کاش بار دیگر روزی همچون روز سوم تیر ماه 86 در زندگی من دوباره تکرار شود....

پی نوشت:
این نوشته مقدمه ای شد برای پست های بعدیم .... در مورد رفتارها و عکس العملهای ما در مورد این گونه وقایع، حرفهایی هست .....
می تونید با عکسها و نوشته های من در طی این سفر با خاطرات من همراه بشید ....

نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/28ساعت  10:4 صبح  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

معبود من!
اگر توشه­ام در سفر به سوی تو اندک است ولی گمان من با توکل بر تو بسی نیکوست؛ و اگر جرمم مرا از عقوبتت به هراس آورده اما امیدواری­ام، رهایی از کیفرت را نوید داده است؛ و اگر گناهم مرا در معرض عقابت قرار داده؛ ولی حسن اعتمادم بر تو فریاد پاداش تو را در وجودم بر می­کشد؛ و اگر غفلتم مرا از آمادگی برای دیدارت در خواب فرو برده اما معرفت به آقایی و مهربانی­هایت مرا بیداری بخشیده است؛ و اگر رابطه­ام با تو به سبب زیادی گناهان و سرکشی، تیره گردیده، اما مژدۀ بخشش و خشنودیت آرامش خاطرم می­­بخشد.

خدای من!
از تو درخواست می­کنم به پرتو افشانی رویت و انوار مقام قدست و التماس می­کنم به درگاه تو به عنایت مهربانانه­ات و خوبی­های همراه با محبتت که گمانم را برکَرم­های همیشگی­ات و نعمت­های زیبایت، تحقق بخشی تا به تو تقرب یابم و نزدت بار یابم و از مشاهده­ات نیک بهره­مند گردم.
واینک من خودم را در معرض نسیم روح بخش مهربانیت، قرار داده و باران وجود و لطفت را طلب می­نمایم از غضب تو به سوی خشنودیت گریزانم، ازتو به سوی خودت فرار می­کنم؛ بهترین دارایت را امید دارم، بر عطاهای تو تکیه بنموده­ام، به نگهداری تو نیازمندم.


نوشته شده در  یکشنبه 86/4/3ساعت  6:24 عصر  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

<      1   2      
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زنی خطبه خواند تا مردانگی بماند
نسل سومی ها
مرد میدان
آغاز
اینجا دادگاه رسمی است
[عناوین آرشیوشده]