سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شهیده فاطمی - قلم ریز

صحرای بلا یا به قولی میدان امتحان  در سرتاسر تاریخ وسعت دارد و کار به یک "یا لیتنی کنت معکم "ختم نمی شود اگر مرد میدان صداقتی، نیک به خود بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این گونه هست یا خیر؟ احلا من العسل....

اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی، و گرنه...... دیگر به جای آنکه با زبان ریارت عاشورا بخوانی، در خیل اصحاب آخر الزمانی حسین، با دل به زیارت عاشورا برو.

ضحاک بن عبد الله مشرقی را که می شناسی! عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آنکه صبح تا شب را در رکاب اما م شمشیر زده بود. خوف فرزند شک است و شک زاییده شرک و این هر سه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حقند. که اگر با مرگ انس نگیری. خوف راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد. شب هر چه در خویش عمیق تر می شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد و این سر الاسرار شب زنده داران است.

دوستان شتاب کنید، قافله فرج در راه است. می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند؟ آری گناهکاران را در این قافله جایی نیست... اما پشیمانان را می­پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است که او سر سلسله­ی خیل پشیمانان است.



 

پایین نوشت:

  1. آماده باشیم تا رسیدن به قافله راهی نیست، شاید حسین زمان همین فردا از شهر من و شما عبور کند و ما هنوز... 
  2. حر پشیمان شد و در رکاب حسین به خدایش پیوست، پس در این قافله راهی برای پشیمانان هست اما برای گناهکاران نه!!! 

نوشته شده در  جمعه 90/9/11ساعت  10:0 عصر  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

اونا برا هم آفریده شده بودن، زندگی خوبی داشتن، زندگی که همه آرزوش را دارن ... ولی یه خطا! یه خطا اونا را به زمین هبوط داد؛ زندگی بهشتی تموم شد!
خطا کردند ... خدا هم توبشون را پذیرفت، اما اثر این خطا هنوزم باقی است؛ هبوط به زمین.

 پایین نوشت:
1. گناه می‌کنم ... خدا می‌بخشه ... اما! اثر وضعی گناهام هنوز باقی است.
2. بهشت خانه ماست! به خانه بر می‌گردیم؟!


نوشته شده در  یکشنبه 86/7/15ساعت  5:29 صبح  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

وقتی بالای سرش رسیدم گویا یه جنازه بود که رو تخت افتاده بود ... صدای قلبش را می‌شنیدم که راحت به کارش ادامه می‌داد.
هر چی تلاش کردیم موثر نبود ... سه چهار روزی می‌شد که رفته بود تو کما؛ عجیبه چرا جواب آزمایشات و سی‌تی‌ها چیزی را نشون نمی‌ده ... آخرش فهمیدم که مریض من بیهوش نیست، خودش را به بیهوشی زده ... کسی که خودش را به بیهوشی می‌زنه تو علم پزشکی درمانی نداره و به هوش آوردنش کار هر کسی نیست، حتی دکتر پژوهان و دکتر بردیا!
به قول استادمون، کسی که خوابه را میشه بیدار کرد ولی کسی که خودش را به خواب زده را هیچ وقت نمی شه بیدار کرد ...

پایین نوشت:
1. داستان مریضه واقعیه.
2. 364 روز تو کما بودیم ... برای به خودمون اومدن یه شب ارزش نداره که از کما خارج بشیم؟!


نوشته شده در  سه شنبه 86/7/10ساعت  12:8 صبح  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

معرفی یک شخصیت مهم:
سیب زمینی: همو که آخر ماه (بی‌پولی) به فریادمان می رسد
. ما را از گشنگی نجات میدهد. گیاهی است که در زیر خاک رشد می کند و ریشه محکمی ندارد. ‌بعضی می گویند بی مزه است و برای بهتر شدن طعمش باید از نمک استفاده کرد!
سیب زمینی‌های استثنایی(نخبه) که شیرین هستند، شیرین می‌زنند و جزء سیب زمینی حسابشان نمی‌کنند.

سیب زمینی تو گرما خراب می‌شه(می‌گنده) به راحتی دور انداخته می‌شوند بدون هیییییییییچ حسرتی! بیچاره سیب زمینی. پیاز برات بمیره. دل روغن مایع برات آب شه.
امروزه از سیب زمینی بیشتر برای تزیین غذا و به عنوان مکمل استفاده می‌شه، و به قولی بود و نبودش حیاتی نیست.
سیب زمینی‌ها ریشه محکم درست درمون ندارند برای همین با یه ذره تکون دادن خاک، ریشه میش‌شون کن فیکون می‌شه.
روش استفاده از سیب زمینی سالهاست که تغییر نکرده یا آب پز یا سرخ کرده (چیپس هم سرخ کردس).
اگر شما یه سیب زمینی طبیعی قرمز، آبی یا بنفش دیدید من به شما جایزه می‌دم. همشون یه رنگن. چند تا سبز بین‌شون پیدا شده (نخبه) که اونام تو زرد از آب در آمدن و به شغل شریف سرطان‌زایی نائل گردیده‌اند.


معرفی یک وبلاگ مهم:سیب زمینی
می‌ری تو وبلاگش، نگاه می‌کنی،‌می‌بینی فقط به درد همان الافی آخر ماه می‌خوره، ‌نه مطلب نویی، نه دیدگاه جالبی یا حداقل یه کپی پیست درست و درمون. می‌گن وبلاگ باید سیب‌زمینی نباشه. صد رحمت به سیب زمینی، حداقل گشتنگی ما را برطرف می‌کنه. مال اینا چشم‌ را هم مشغول نمی‌کنه چه برسه به فکر و روح.
اصلا تابلوه که روی مطلبش کار نکرده،‌نه تحقیقی نه فکری نه ریشه‌ای.
به قول مادرم انگار از پای بوته سیب زمینی اومده.
اه اه ... مطلبی نوشته که با نمک عکس و شکلک هم نمی‌شه خوندش. نه فارسی ادبیه نه فارسی عامیانه نه علمی نه طنز. پوره سیب زمینی با ماست، سبزی جعفری و خلال بادام پخته (چه شود!!) خوردید؟ خوردید یادتون نیست، اون وقتی که قاقا خورون بوده.
وبلاگش مثل اتاق بچه چویکا می‌مونه، ستاره شب‌تاب داره(جاوا)، عروسک هاپوی گنده (عکس بزرگ)، رنگ صورتی (بنر ...)، پیشی کوچولو (در کمده را قفل کردن که بیرون نیاد) ... اینا هم شیرین و با مزه هستند، ولی شیرین می‌زنند. ‌جزء وبلاگ‌های خوب حسابشان کنیم؟

یا حسین، وبلاگش همچین شلوغه اینهو بازار شام. ادم خفه می‌شه توش. به هرکی رسیده لینک داده. ببین اگر جات تنگ و گرم بشه خراب می‌شی، می گندی!!! دل هیچ کدوم از لینک‌ها(روغن مایع) برات آب نمی‌شه.
وبلاگ‌های تزیینی هم که زیاد هستند، بود و نبودشون اهمیتی نداره، ‌چه برسه به حیاتی بودن.
فکر وبلاگ‌نویسه که مطلب را می‌سازه. اگر ریشه فکری درست و حسابی داشته باشه، پخته و جالب می‌نویسه. اما هییییییییییی ... ریشه درست‌درمون کم پیدا می‌شه!! بی‌ریشه‌ها زیادن !!!!!

آخ ... یه بار اگر ببینی، جور دیگه نوشته، یا یه موضوع نو را دست مایه قرار داده، باید به خورشید نگاه کرد، که از کدوم ور در اومده؟ باباجان یه تنوعی، یه زبان نوشتار دیگه که مطلبت را برسونه ... همش پخته،‌آب پز، پخته، آب پز،پخته،‌آب پز،پخته،‌آب پز،پخته،‌آب پز،پخته،‌آب پز،پخته،‌آب پز،پخته،‌آب پز،پخته،‌آب پز، ... اوف گرمم شد.
اگر شما 20 تا وبلاگ مهدویتی توپ، فعال، به روز پیدا کردید، خبر بدید تو 20 و 30 پخش کنند. شما 5 تا، فقط 5 تا، وبلاگ عاشقانه درست و حسابی بگو ... من خودم شش تا وبلاگ به نامت می‌زنم(5 تا بیار 6 تا ببر) ... انگار همشون از یه مادر فکری متولد شدن وبلاگ‌شون عین همه ...


سیب زمینی پزون:
امیدوارم از کلاس آموزشی سیب زمینی پزون خوشتون اومده باشه. شما، شما اخر کلاس غذاهایی(وبلاگ‌هایی) که با سیب زمینی می‌شه درست کرد را نام ببر؟
وبلاگ‌های سیب زمینی کم نیستند. روزنوشت‌های چرت، مطالب آب پز، کپی پیست‌های له شده، خونه دار و بچه دار، سطلتو بردار و بیار.

تکلیف تعهد(ریشه داشتن) چی می‌شه؟ چرا بعضی‌ها نسبت به نوشته‌هاشون تعهد ندارند؟
حالا ما این همه از سیب زمینی(وبلاگ) گفتیم، خوبی هم زیاد داره .... همین که تو دل خیلی‌ها جا کرده(وبلاگ‌نویس‌ها)، خودش کلیه. مخصوصاً چیپس فلفلیش که محشره.
سعی می کنم که وبلاگم سیب زمینی نباشه_ اگه چه به اعتقاد خیلی‌ها هست_ بالاخره انسان جایز الچیپسه.

کلاس آموزش سیب زمینی «آب‌پزکنون» تمام شد، تو پست بعدی به مراحل سرخ کردن سیب زمینی‌ها «راه کار‌های وبلاگ‌نویسی با توجه به اردوی طهورا» خواهیم پرداخت.


نوشته شده در  چهارشنبه 86/6/14ساعت  5:44 عصر  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

مکه جدای از آن حالت روحانی، صحنه‏هایی داره که جای دیگه پیدا نمیشه... یکی از این صحنه ها حضور خانم های مسلمان و با حجاب با انواع پوششهاس.
خانمهای مسلمان مالزی، پاکستان، آذربایجان، ترکیه و مسلمانان نیویورک و فلسطین ... حتی آفریقا! هر کدام یه جور پوشش دارند.
تو همه این پوششها، پوششی را مستحکم تر، باوقارتر و کاملتر از چادر ایرانی پیدا نکردم!

شهیده مونده حالا که چادر ایرانی بهترینه چرا خانم های مسلمون ایرانی به چادرهای به اصطلاح ملی و غیرذلک روی آوردن. (مرغ همسایه همیشه غازه!!)
شهیده خودش هم چادر ملی داره (اما هیچ وقت سرش نمیکنه) و خوب میدونه که جایگزین خوبی برای چادر ایرانی نیست! مثل مانتوی میمونه که کلاه داره و با پارچه چادری دوخته شده .... حرفی هم در مورد مانتوهایی که تو بازار هست ندارم کاملاً واضحه که این مانتوها مرز حجاب را رعایت نمیکنن؛ تنگند، کوتاهند و اغلب جلوه ظاهری دارن.
مطلب اینجاست خیلیها چادر ایرانی میپوشند، خیلیها هم چادر عربی (به اصطلاح؟!) و دانشجویی ...
حرف شهیده اینه: فکر کن ... دست بچهت را گرفتی، کیف هم روی دوشته و موقع انتخاب خرید یا پرداخت وجه چطور میخوای هم چادرت را نگه داری و هم مانتوی کوتاهِ گوگولی مگولیت معلوم نشه؛ برجستگیهای بدنت معلوم نشه؛ طلاهای روی دستت معلوم نشه؛ نمیدونم چه طور میشه این کار را کرد ...

درسته که چادر سرمونه، چادرمون هم از همه کاملتره ولی وقتی چادرمون کامله که زیر چادرمون هم کامل باشه... کوتاه نباشه، چسبون نباشه، زلم زولبا نداشته باشه (از صد متری تابلو نباشی!!)
مخلص کلام؛ چادر ایرانی کامل ترین حجابه وقتی پوشش زیرش هم کاملاً اسلامی باشه!

پایین نوشت:
1.من چادر عربی اصیل رو دیدم ... با اون چیزی که الان تو بازار ماست زمین تا آسمون فرق داره برخلاف این چادرهای بونجول رنگ و رو رفته ... اولاً هفت متر پارچه جنس خاص میخواد ... که در مجموع 40تا 50 تومنی سبکت میکنه!
2.راه دوری نریما ... طیف گستردهای از جامعه چادری هستن ... پس چرا مانتو کوتاه میپوشن ... این یه تناقضه، تناقض بین چادر و مانتوی کوتاه
!

3. می خریم که تو بازار میآرن .... سرخودمونو الکی شیره نمالیم.
4. میگه گرمه؛ سیاهِ و پوکی استخون میآره؛ جمع کردنش سخته؛ و صدها بهونه دیگه ولی اینها همش بهونس آبجی! آفتاب خدا مال همس ... تازه مال مانتوییا که بدتره مستقیم میخوره به مانتو و بدنشون ... بیچاره آقایون که حفاظ ندارن!


نوشته شده در  سه شنبه 86/5/30ساعت  3:5 عصر  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زنی خطبه خواند تا مردانگی بماند
نسل سومی ها
مرد میدان
آغاز
اینجا دادگاه رسمی است
[عناوین آرشیوشده]