سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیای خوش معتادی - قلم ریز


تو کشوی میزش پر از کارت اینترنته.
افراد فامیل با تلفن خونشون مشکل دارن، معمولاً در دسترس نیستند.
بعد از همه سر سفره غذا حاضر میشه ... نصف کارهاش را به خاطر اینترنت فراموش میکنه.
وقتی چت میکنه، دنیای مجازی را به همه (خواهر و برادر و غیر ذلک) ترجیح میده.
آنقدر شبها پشت دستگاه نشسته، چشم و چال خودشو درآورده که خانواده­ش اون را تحریم از اینترنت کردن ...
آیا این فرد معتاد اینترنتیه؟! آیا میشه اسم اون را معتاد بزاریم؟!

برای ما فرقی نمی کنه که اون معتاد باشه یا نباشه؛ این مهمه که این شخص روزانه ساعتها وقتش را به وبگردی و چت با دوستان و بالاخره چرخیدن تو اینترنت می گذرونه ...

ما بچه مذهبی ها و به قول خودمون بچه مثبت ها با اینکه این همه وقت صرف میکنیم از دنیای اینترنت چی میدونیم؟!
اطلاعاتمون محصور می شه به وبلاگ و اینکه چه جوری چت کنیم و یک ایمیل فرستادن و از این جور بحثا .... یه کمی هم با گوگل آشنا هستیم و در همین حد می دونیم که برای یافتن چیزی تو گوگل سرچ می­کنیم .... شاید هم اطلاعاتمون بیشتر از این باشه، درسته شاید کممی بیشتر از اینها باشه.
ما که این همه زمان صرف می کنیم، هزینه می کنیم، یکی هم از راه میرسه مثل من بهمون میگه معتاد اینترنتی....  با این حال اطلاعاتمون از اینتر نت در حد یک اپسیلونه ... این جوری میشه که میریم توی اردویی، بعد استاد می­پرسه تو این جمع صد نفری کی با گوگل ترنس آشنایی داره، نتیجش این میشه که هیچ کس دستش را بالا نمی گیره....
ما وبلاگ نویسان دینی و به قول خودمان مذهبی نویس خداییش خیلی وقتا شده که دلمون قلیچ ولیچ میره و  بدمان نمی­یاد تو گوگل که سرچ می کنیم یه گوگولی مگولیِ کاکل به سر هم ببینیم و بعد هم ادعا کنیم که اتفاقی بوده ... در واقع ما را با این چیزها مشغول کردن و خودشان مثل برق جلو می رن و سر ما را با پنبه می­برن... 
ندونیم که آن طرف دنیا در گوگل یا هزاران سیستم دیگه چه اتفاقاتی می افته! و همچنان اندر خم یک کوچه بمونیم ...
باید راهمون را تغییر بدیم؛ نگاهمون را عوض کنیم؛ این جوری که نمی شه تحول عظیم در وبلاگ نویسی ایجاد کنیم .... دشمن باید از وبلاگ نویسان احساس خطر کنه. نه اینکه ما را بدان مشغول کنه.
عجب روزگاریه که ما را با نیکولد کیلدمن و جنیفر لوپز و امثالهم مشغول کنند و سرمان را با این چیزها شیره بمالن و بعد هم با آمدن یک سیستم جدید خوشمان بیاد و به روح اموات دست اندکاران گوگل فاتحه­ای بخونیم.
نشود که دنیا و دیگران آن قدر جلو بروند و کار کنند و ما هنوز پشت دستگاه مشغول وبلاگ نویسی آبکی باشیم و بعد از آن دور دورا برامون دست تکون بدن.
نشود که روزی قلممون زیر بار این غفلت ها بشکنه و خرد بشه و خاکستری هم از اون باقی نمونه.
نشود که وبلاگ نویسان دینی به بهانه دینی نوشتن باورهای دینی خودشون را هم فراموش کنن.
به هر حال حواسمون باشه که تو اینترنت داریم چه کار میکنیم؛ می چرخیم یا می­چرخوننمون .... داریم اله کلنگ بازی می کنیم یا نه؛ یعنی روزی می­ریم بالا و روزی پایین می­آیم.

پایین نوشت:
1. ناگفته نمونه که این مطلب در وصف یه عده ای از وبلاگ نویساس.... اما این یه عده یه کم تعدادشون زیاده.
2. این ها را ننوشتم که بخواید کامنت الکی بزارید و برید... باید روش فکر کنیم...
3. اینها همه آموز­ه­های اردوی طهوراست .... یعنی آن چیزهایی که از این اردو یاد گرفتم.



نوشته شده در  پنج شنبه 86/5/25ساعت  12:5 عصر  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زنی خطبه خواند تا مردانگی بماند
نسل سومی ها
مرد میدان
آغاز
اینجا دادگاه رسمی است
[عناوین آرشیوشده]