وقتی بالای سرش رسیدم گویا یه جنازه بود که رو تخت افتاده بود ... صدای قلبش را میشنیدم که راحت به کارش ادامه میداد.
هر چی تلاش کردیم موثر نبود ... سه چهار روزی میشد که رفته بود تو کما؛ عجیبه چرا جواب آزمایشات و سیتیها چیزی را نشون نمیده ... آخرش فهمیدم که مریض من بیهوش نیست، خودش را به بیهوشی زده ... کسی که خودش را به بیهوشی میزنه تو علم پزشکی درمانی نداره و به هوش آوردنش کار هر کسی نیست، حتی دکتر پژوهان و دکتر بردیا!
به قول استادمون، کسی که خوابه را میشه بیدار کرد ولی کسی که خودش را به خواب زده را هیچ وقت نمی شه بیدار کرد ...
پایین نوشت:
1. داستان مریضه واقعیه.
2. 364 روز تو کما بودیم ... برای به خودمون اومدن یه شب ارزش نداره که از کما خارج بشیم؟!