سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آخرین ایستگاه - قلم ریز

 

بچه که بودم در تخیلاتم و در بازی های خود اینگونه با خود فکر می کردم.

می گفتم: خانه ما یک کوپه قطار است و همه ما (خانواده) در یک کوپه شش نفری نشسته ایم و قطار هم دائماً در حرکت است تا ما را به مقصد برساند .

آقای نظری به دعوت یارش لبیک گفت و هزاران کس چون نظری از دنیا خواهند رفت. او رفت اما خیلی زود خوب شاید همین ایستگاه مقصد او بوده؛ او چقدر زود به مقصدش رسیده است .

از شب گذشته که این خبر را شنیده­ام تنها به این فکر میکنم که ایستگاه من گذاشت ایا می دانم کجا باید پیاده شوم؟ شاید ایستگاه بعدی مقصد من باشد، ساکم را بسته­ام، آیا آماده ام یا نه هنوز به زیبایی­های قطار و کوپه­ام فکر می کنم. غافل از اینکه بالاخره بعد از چند روز من هم چون نظری­ها و دیگران باید از این قطار پیاده شوم.


نوشته شده در  شنبه 85/10/16ساعت  8:4 صبح  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زنی خطبه خواند تا مردانگی بماند
نسل سومی ها
مرد میدان
آغاز
اینجا دادگاه رسمی است
[عناوین آرشیوشده]