سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زمستان 1385 - قلم ریز

صحرای بلا یا به قولی میدان امتحان  در سرتاسر تاریخ وسعت دارد و کار به یک "یا لیتنی کنت معکم "ختم نمی شود اگر مرد میدان صداقتی، نیک به خود بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این گونه هست یا خیر؟ احلا من العسل....

اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی، و گرنه...... دیگر به جای آنکه با زبان ریارت عاشورا بخوانی، در خیل اصحاب آخر الزمانی حسین، با دل به زیارت عاشورا برو.

ضحاک بن عبد الله مشرقی را که می شناسی! عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آنکه صبح تا شب را در رکاب اما م شمشیر زده بود. خوف فرزند شک است و شک زاییده شرک و این هر سه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حقند. که اگر با مرگ انس نگیری. خوف راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد. شب هر چه در خویش عمیق تر می شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد و این سر الاسرار شب زنده داران است.

دوستان شتاب کنید، قافله فرج در راه است. می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند؟ آری گناهکاران را در این قافله جایی نیست... اما پشیمانان را می­پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است که او سر سلسله­ی خیل پشیمانان است.



 

پایین نوشت:

  1. آماده باشیم تا رسیدن به قافله راهی نیست، شاید حسین زمان همین فردا از شهر من و شما عبور کند و ما هنوز... 
  2. حر پشیمان شد و در رکاب حسین به خدایش پیوست، پس در این قافله راهی برای پشیمانان هست اما برای گناهکاران نه!!! 

نوشته شده در  جمعه 90/9/11ساعت  10:0 عصر  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

مقابل آینه ایستاد و موهایش را شانه کرد کمی عقب رفت تا صورتش را به طرف دیوار برگرداند حالا می توانست نیمرخش را در آینه ببیند. همیشه احساس می کرد که از ناحیه نیمرخ زیباتر است؛ به همین خاطر کمتر اتفاق می افتاد جلوی آینه بایستد و به نیمرخش نگاه نکند. به چشمهایش دقت کرد و به مژه های سیاهی که روی پلکهایش صف کشیده بودند. دوباره رو به روی آینه ایستاد و دستهایش را بالا برد تا موهایش راجمع کند، که باز نگاه پنهانی پدرش را از داخل آینه دید. یک لحظه قلبش فرو ریخت. نمی دانست پدرش از چه موقعی او را نگاه می کرده است. گونه هایش سرخ شد و نفسهایش به شماره افتاد.
با خود گفت: قبل از اینکه پدرم حرفی بزند، بحث دیگری را پیش می کشم تا خود را از لبخندهای همیشگی پدر نجات بدهم؛ لبخندهایی که دختر را به دنیای دیگری می فرستاد؛ دنیایی که برای او پر از مجهولات بود. دختر هنوز حرفی را شروع نکرده بود که دستان گرم پدر را روی شانه هایش حس کرد. می خواست رویش را به طرف پدر برگرداند و حداقل از دست آینه خلاص شود تا گرمای نفس پدر به روح سردش انرژی دهد؛‌ ولی دستانی قدرتمند او را همان طور که بود، نگه داشت و لبانی مهربان، باز عطر همان لبخند را در فضا پخش کرد.
پدر گل سر دخترش را از لب طاقچه برداشت و موهای او را در آن جای داد و باز به چشمهای دختر نگاه کرد. دختر هنوز اجازه برگشتن نداشت. شاید اگر هم این رخصت به او داده می شد، جرئت نگاه کردن مستقیم به صورت پدرش را در خود نمی یافت. این بار هم مثل همیشه، آینه رابط خوبی بود بین او و پدرش، رابطی که صادقانه نگاهها را تعبیر می­کرد و دوستانه لبخندها را قاب می گرفت.
هنوز پدر و دختر در نگاه هم غوطه ور بودند که پدر لب باز کرد:"مژه ها سربازان دلیری برای چشمهایت هستند و می توانند سایه حیا و عفت را به نگاهت هدیه دهند."


و چشم دختر اشک را در جواب این لطف و کرم به مژه ها بخشید. اشک مثل همیشه، همه جا را تار کرد، بلکه راهی برای عبور پیدا کند، و لحظه عبور اشک، همیشه لحظه وداع بود. دختر صورتش را از آینه برگرداند. عکس پدر روی دیوار به او لبخند می­زد و بوی عطر یاس فضای اتاق را از عشق آکنده بود....
پی نوشت:

  1.  جنگ،‌ یکی از هولناک ترین اهالی دنیای لغت، فرصتی را فراهم می کند تا کسانی همچون پدر راحله و دیگر پدران با ایثار، معنای وجودی پیدا کنند....
  2. در کنار این مردانی که سبکبالانه پرواز کردند مادران و زنان و دخترانی بودند و هستند که خود، فلسفه پرواز را درس به درس به کبوتران عاشق آموختند....
  3. بالاخره روزی فرا رسید که کبوتران بالهایشان را گشوند و معلمانشان را یکه و تنها در سرزمین غریب زندگی رها کردند....
  4. این نوشته برگرفته شده از کتابی به نویسندگی خانم لوح موسوی است....

نوشته شده در  شنبه 85/12/12ساعت  9:49 صبح  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

از دیر باز در صفحه­های تاریخ، برای بودن و نبودن، یا رفتن و ماندن، مردان پیشرو و علمدار بوده و زنان کمی دورتر نقشهایی کمرنگ و غالباً حاشیه­ای را دنبال می­کرده­اند.
      0 
جمعه شب بود. به این فکر میکرد. وبلاگ؛ چرا خانمها می نویسن؟ مثل خودشون، وبلاگشون هم حاشیه­ای؟
      0 خانمها روی نت فعال­اند، می­نو­یسند چه دینی و چه غیر دینی؛ مهم اینکه که خانمها می­نویسن؛  باز شهیده می­پرسه که خانمها چرا می­نویسن؟ چه فرقی می کنه دینی یا غیر دینی؟ چرا وبلاگ می نوسن؟

    0 همش فکر میکنه که چرا خانمها به خاطر حضور، شخصیتشون لطمه می­خوره البته تو بعضی عرصه­ها و صحنه­ها. شهیده میگه آخه حضور به چه قیمتی؟ آخه به راننده بولدزر شدن، میگن حضور! بهش میگن مطرح شدن، نه بهش می­گن خرد شدن شخصیت؛ البته نه با تبر، آره با پنبه! دختر جون داری با پنبه سر خودتو می­بری، شخصیتتو خرد می­کنی!
    0 میگه: روی نت چی؟  وقتی آدم حرفی برای گفتن نداره چرا مینویسه؟ اصلاً چی می­نویسه؟ شهیده معتقده که اگه عرصه پر از حضور بشه مهم نیست، مهم اینکه کارت کیفیت داشته باشه؛ حضورت کیفیت داشته باشه.
    0 حدیث نوشتن و کپی کردن هنر نیست! هنر اینکه حرف دلتو با منبع و پایه حدیث به زبون وبلاگ تو مغز مخاطب نقش بدی. یعنی اینکه خودت نوشته باشی... مثل این خانمه که خودش داره می نویسه! بقیه هم از اون الگو میگیرن... اون بچه، نگا کن چه جوری الگو میگیره... خوب بچه اول کاره و خیلی چیزها را بلد نیست...

    0 آخرش شهیده قانع نمی­شه! به این نتیجه می­رسیم که بعضی ها وبلاگ ساختن که فقط وبلاگ درست کرده باشند، ادامه بدن یا نه؟ خوب می­نویسن یا نه؟ فعال هستن یا نه؟ اصلاً براشون مهم نیست...
    صفحه وبلاگ دفتر خاطره نیست که هر کسی بخواد زندگی شخصی خودش را روی وب بزاره؛ خانمها مراقب باشید که کدوم طرفی حرکت می کنیم؟ یادتون باشه ما یک زنیم و باید در دنیای زنانه، مثل یک زن لطیف و با اقتدار باشیم. دنیای مردا فقط به درد خودشون میخوره و به کار ما نمی­یاد... همانطور که دنیای ما زنها هم به درد اونا نمی­خوره! این حرف آخر شهیده بود...!!

    پی نوشت:
    1. ناگفته نماند که بعضی وبلاگ­ها که خانمها می­نویسن به صد تا وبلاگ  بعضی آقایون می ارزه...
    2. اون طرف نت یک عده دارن کاری می کنن و ما هنوز اندر خم برخی مطالب آبکی و کلیشه­ای....
    3. باید ما خانمها راهکاری پیدا کنیم؛ باید کیفیت کار وبلاگهامون را بالا ببریم...
    4. اگه قراره که دینی بنویسم و می نویسیم، مگه تو دین ما تأکید به همفکری نشده؛ پس چرا با بقیه وبلاگ نویس ها که دینی نمی نویسن تبادل و همفکری نداریم... چرا نمی­شینیم و مطالب هم دیگه را نقد نمی کنیم؟
    5. همش تقصیر گوگله ... عکس دختر محجبه نویسنده نداشت... همش تقصیر آمریکاس ... همش تقصیر شهرام جزایریه ... اگر فرار نمی کرد این همه زندانی و  خانواده هایشان به آزادی یا احیانا فرار امیدوار نمی شدن !!! حال همشون تقاضانامه می نویسن که تو رو خدا بزارین شوهرهامون یه سر بیان خونه.
    6. همین الان یادم افتاد امام زمان (ارواحنا له فدا): ملعون است ملعون است ملعون است هر کسی که نماز صبحش را آنقدر به تأخیر بیاندازد که ستاره های آسمان محو شوند و نماز عصرش را آنقدر به تاخیر بیاندازد که ستازه ها در آسمان ظاهر بشوند... خیلی بی ربط بود ولی چون دیر وقته باید برم استراحت کنم که نماز صبحم قضا نشه ...


نوشته شده در  شنبه 85/12/5ساعت  12:26 صبح  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

یکی از نعمت های خداوند،‌ که به انسان داده شده ارتباط است. ارتباط یک تبادل، ارتباط یک هم­فکری، ‌ارتباط یک نیاز اجتماعی است. ارتباط یک لزوم دینی است اما چرا در دین اسلام ارتباط آزاد بین یک مرد و زن منع شده است؟ مگر چه  مانعی وجود دارد که نباید یک مرد با یک زن نامحرم به راحتی و به صورت آزادانه رابطه برقرار کند.
علل منع:
1. اسلام به شخصیت متعالی انسانها توجه کرده؛ هر انسانی دارای بعدهای مختلف انسانی و برخی هم با بخش حیوانی مرتبط است. حال در صورتی که روابط بین مرد و زن آزادانه باشد به دلیل آسیب پذیری این رابطه و حکمرانی غریزه در این میان عقربه ذهنی افراد به سمت مسایل جنسی و حواشی آن می­چرخد. امام علی(ع): در اثر هوی و هوس، عقل و خرد از بین می رود.

2. سالم ماندن شخصیت زن درعرصه اجتماعی
وقتی روابط آزاد میان یک زن و مرد بی حد و حصر باشد و دوام پیدا کند و رابطه نردیک شود  در اینصورت زن بیشتر ضرر می­بیند و تنزل زن تا به این حد بدترین شکل ممکن از شخصیت آدمی است.
وقتی یک زن بی پرده و بسیار راحت با یک مرد رو به رو می شود بسی شخصیت زنانگی او به زیر سؤال رفته و مفهوم زن مساوی با ظاهری زیبا و غریزه­های جنسی و... خواهد شد.
در واقع شیوع نگاه ظاهربین و غلط باعث می شود از توان های بالقوه و بالفعل زنان که می توانند در عرصه اجتماعی به ظهور برسانند را مختل کند و بسیار موارد که زنان این توانهای خود را نیز به فراموشی می­سپارند.

3. سلطه­ی پورنوگرافی بر ارتباطات
پورنوگرافی به معنای هرزه نگاری و پرداختن به امور جنسی در عرصه­ی رسانه­ای است. اگر چه مسئله پورنو در حد یک بازی پینگ پونگ و یا مسأله غیر قابل سانسور تنزل یافته ولی این دیو خوش خط و حال باعث شده که هیچ محصول رسانه­ای از سیطره­ی غرایز جنسی خلاصی نیابد.
همین مسأله در رسانه­های ایران به خوبی دیده می شود، منظور تنها مسائل جنسی نیست بلکه تنزل شخصیت وجودی زن از مهمترین تأثیرات این مسأله بر رسانه­ی ما بوده است.
شخصیت زن نسبت به چند سال اخیر و مخصوصا اوایل انقلاب بسیار پایین آمده، با اینکه این موجود آسمانی همیشه در کنار یک مرد بوده اما زن که لطیف تر است بیشتر لطمه خورده.
از یاد نبریم که زن باشیم و این را هم بدانیم که در دنیای زنانه، مردانه زندگی کردن جز ضرر وزیان فایده­ای ندارد.

پایین نوشت:
1. در ایالت جورجیای آمریکا یکی از راهکارهای آنها برای به زیر سلطه کشاندن خاورمیانه و به خصوص ایران از بین بردن حریم­های اخلاقی بین زنان و مردان و تغییر نظام ارزشی موجود اعلام شده است.
2. یادش گرامی امام فرمود: ملتی که بانوانش در صف مقدم برای پیش برد مقاصد اسلامی است،‏ آسیب نخواهد دید.
                                   :  صلاح و فساد یک جامعه، از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه می گیرد.


نوشته شده در  پنج شنبه 85/11/19ساعت  11:0 صبح  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

این قضیه ماند تا روزی که کاروان عاشورایی حسین، وارد کاخ یزید شدند؛....

زنی که دلش مهمانسرای داغهای مکرر است وقتی پلک صبوری می گشاید و تارهای صوتی اش لب باز می کند با خطبه ای آتشین تکلیف مشخص می شود.

از آن روز به بعد بود که بر چشمهای شیعه گریه مکروه..... خفتن حرام.....دیدن_ عمیق دیدن _واجب عینی شد.

تاریخ زن آبرو می گیرد وقتی فرهنگ صبر را به ما می آموزی و در صبر چیزی جز زیبایی نمی بینی... و نام حماسی ات تا ابد بر جبهه نورانی کربلا می درخشد: زینب

پایین نوشت:

  1. لازمه درک این مطلب آن است که مطلب قبلی خوانده شود.
  2. آن زن که نامش زینب است در کاخ یزید قرآن خواند تا مردانگی بماند.
  3. چقدر خوب است که انسان با خدا و خدا هم با انسان باشد.مثل زینب!!!

 


نوشته شده در  دوشنبه 85/11/9ساعت  10:0 صبح  توسط شهیده فاطمی 
  نظرات دیگران()

   1   2   3      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زنی خطبه خواند تا مردانگی بماند
نسل سومی ها
مرد میدان
آغاز
اینجا دادگاه رسمی است
[عناوین آرشیوشده]