با سلامفرا رسيدن ايام فاطميه را ...با پستي در مورد حضرت صديقه طاهره بروزم كتاب فص فاطميه در 19 فصل شرح شده است. عدد 19 هماهنگ با حروف بسم الله الرحمن الرحيم. خمسه (پنج تن آل عبا). وجود، واحد و ايجاد است. حضرت فاطمه زينب خمسه طيبه است (محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام) است. و زينب عصمت است و جامع 5 تن به تعداد حرف بسم الله الرحمن الرحيم پس فاطمه جامع بسم الله الرحمن الرحيم است و اينكه ايجاد هم به تعداد حرف بسم الله الرحمن الرحيم و خمسه طيبه است پس فاطمه زينت ايجاد است. وجود هم به تعداد 19 حرف بسم الله الرحمن الرحيم و خمسه طيبه و ايجاد است. پس فاطمه زينت وجود است. واحد هم به تعداد حروف بسم الله و خمسه طيبه و ايجاد و وجود است پس فاطهم زينت ايجاد است.
بسم الله الرحمن الرحيم. خمسه طيبه. ايجاد. وجود. واحد به اوزان حق مي باشند و همه به يك روح برمي گردند و آن روح عدد 19 است.[گريه][گل]
خونين شهر آزاد شد.منتظر قدومتان هستم[گل]
شهيده ي عزيز منم گمنانمم بيا با هم شهيده ي گمنام باشيم
يا زهرا
بسم الله
سلام ميگم مي خواي شما اين وبلاگ رو تعطيل كن ... نه؟؟؟
هيچي كه نمي نويسي.... خوب...
يه پيشنهاد هم اينه كه .. بنويس نمي نويسم... اما تعطيل نكن.. يه پيشنهاد هم اينه كه بگي مي نويسم اما بعدا.. اين بعدا نشو بگي ...ما هرس نخوريم..
چه قدر پيشنهاد دادم
به به
چه دوست خوبيم.
التماس دعا
يا حق
عكسهاي اردو در قافله شهداء
سلام
شمام كه مثه ما تنبلين و اپ نكردين
سال خوبي داشته باشين
زنده باشين
يا محمدو يا علي
مهلت مسابقه داره تموم مي شه ها
نمي خواهيد شركت كنيد ؟
هشت تا مسابقه گذاشتيم با كلي جايزه
منتظر آثار شما هستيم .
توضيحات كامل در مورد مسابقه ها در وبلاگ دفتر توسعه وبلاگ ديني قرار گرفته .
هوكاشكي ميشد سال تحويل رو وردست شهدا تو فكه ميمونديمكاشكي ميشد دلمون رو قفل ميزديم و ديگه هيچ ناكسي رو راه نديمكاشكي رو كاشتيم اما ...نشد كه بشه دلمون و زبونمون مث شهدا يكي بشهرفتيم و رونده شديم حالا تو اين شهر بايد ديگه با كلاس باشيمخاكي نشه لباسمونغذامون دير نشهكسي بهمون تندي نكنهيادمون رفته كه هنوز تو جنگيمجنگ ادامه داره به خدابچه ها خاكريزا رو بزنيم و سنگرا پر كينماگه يه روزي پاتك خورديم برا اين بود كه تك نكرديماگه پدافند نكريدم آفند كردندبياييد با هم بمونيمسال اتحاد ملي(داخلي) و انسجام اسلامي(بين المللي) بر همه عشاق ولايت و سبيل هدايت مبارك باشهموفق و مويد باشيد
دعا بفرماييد
سلام ! comment to all))
من اين سرزمين را يک سرزمين مقدس ميدانم،... اينجا نقطهاي است که ملائکه الهي به آن تبرک ميجويند،... اين نقطه متعلق به هر کس است که دلش براي اسلام و قرآن ميتپد،... اينجا متعلق به همه ملت ايران است. « مقام معظم رهبري»
سفر خوش گذشت؟ اميدوارم توشه کافي از اين سفر گرفته باشيد. من تازه رسيدم. هنوز وقت نکردم مطالبتون را بخونم. فقط خواستم محض رعايت ادب از اولين هايي باشم که ميام و عرض ارادت مي کنم.
يه گروه درست کردم به نام «از بلاگ تا پلاک. از نگاه خودت بگو » به اين آدرس (http://www.parsiblog.com/yar/group.aspx?GID=1130) بيا و يه چيزي بگو. حتي يه جمله.
سلام تو كامنت قبلي من نوشتم شهيد جانباز ابئالفضل سپهر .. حاج رضا گفت ايشون اصلا جنگ رو نديده .. نه جانبازه نه شهيد ..مر حوم است
اصلاح مي كنم......شرمنده
بسم رب الشهدا
هنوز هستند خانواده هاي جانبازان عزيز .. ادا در نياوريم كه اي واي شهدا.. اي واي بچه شهيد .. مر ميدانند اينها و يا ما ها بياييم وضع زندگي خيلي از جانبازن و بجاي ماندگان رفتني ببنيم.. تنها اشك و اه اي واي ژدر كردن كافي نيست ...
اتل متل يه بازي
بازي اي بچه گونه
از آقا جون نشسته
تا کوچولوي خونه
اول عمو نشسته
بعد زن عمو فريده
بعد مامان وآقاجون
بعد بابا و سعيده
مامان بزرگ کنارش
بعد عمه جون خجسته
بعد هم شوهر عمه که
سوخته کنار نشسته
همين طوري که مي خوند
رسيد به پاي باباش
با دست روي پاهاش زد
تقّيِ صدا داد پاهاش
يه دفعه رنگش پريد
پاي بابا رو ناز کرد
نذاشت که ورچيده شه
پاي اونو دراز کرد
بعد دوباره شروع کرد
اتل متل رو خوندش
با کلي داد و بيداد
آقا جونم سوزوندش
دوباره توي بازي
قرعه به بابا افتاد
نذاشت بابا بسوزه
با کلي داد و فرياد
بازي کرد و دوباره
به پاي بابا رسيد
چشماش و بست و رد شد
انگار پاها رو نديد
مامان جونم رو سوزوندش
عمه رو بيرون انداخت
با قهر و جر زني
کار عمو رو هم ساخت
زن عمو هم بيرون رفت
مامان بزرگش هم سوخت
اون وقت بابا رو بوسيد
چشماشو به پاهاش دوخت
بعد از خودش شروع کرد
ولي بازم آخرش
بد جورکي جزوندش
نمي تونست بخونه
سعيده آچين واچين
پاي بابا ورچيده اس
تو جنگ رفته روي مين
يکدفعه بغضش گرفت
گفت تو اتل متل هام
بابا ديگه بازي نيست
تا که نسوزه بابام
پاهاي مصنوعي رو
برد با خودش تو اتاق
محکم در و بهم زد
چشماشو دوختش به طاق
امشب حال سعيده
خيلي خيلي خرابه
بازم با بغض و گريه
مي خواد بره بخوابه
ديگه مي خواد وقت خواب
سعيده عادت کنه
جاي متّکا روي
پا استراحت کنه
ولي يه روز مي فهمه
بابا هميشه برده
پاي بابا تو جبهه
شهيد شده ٬ نمرده
------------------------------------
شعر از شهيد جانباز ابوالفضل سپهر
مي گم شما بوديد كه اول مي گفتيد كه بهتان گفتند طولاني ننويسيد و چند خطي مي نوشتيد؟؟؟ خوبه والله!! به هر حال قشنگه !!!
مي گم از دست من براي دير امدنم در ان روز هنوز ناراحتيد ؟؟ اخر سالست و حليت طلبي... ناراحتيد؟ اميدوارم كه نباشيد
وب خوبي داريد . اميد كه در همه مراحل زندگي خود موفق باشيد
به ما سر بزنيد و در مورد وب ما نظر بديد
علي علي