• وبلاگ : قلم ريز
  • يادداشت : به نام پدر...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 18 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بسم رب الشهدا

    هنوز هستند خانواده هاي جانبازان عزيز .. ادا در نياوريم كه اي واي شهدا.. اي واي بچه شهيد .. مر ميدانند اينها و يا ما ها بياييم وضع زندگي خيلي از جانبازن و بجاي ماندگان رفتني ببنيم.. تنها اشك و اه اي واي ژدر كردن كافي نيست ...

    اتل متل يه بازي

    بازي اي بچه گونه

    از آقا جون نشسته

    تا کوچولوي خونه

    اول عمو نشسته

    بعد زن عمو فريده

    بعد مامان وآقاجون

    بعد بابا و سعيده

    مامان بزرگ کنارش

    بعد عمه جون خجسته

    بعد هم شوهر عمه که

    سوخته کنار نشسته

    همين طوري که مي خوند

    رسيد به پاي باباش

    با دست روي پاهاش زد

    تقّيِ صدا داد پاهاش

    يه دفعه رنگش پريد

    پاي بابا رو ناز کرد

    نذاشت که ورچيده شه

    پاي اونو دراز کرد

    بعد دوباره شروع کرد

    اتل متل رو خوندش

    با کلي داد و بيداد

    آقا جونم سوزوندش

    دوباره توي بازي

    قرعه به بابا افتاد

    نذاشت بابا بسوزه

    با کلي داد و فرياد

    بازي کرد و دوباره

    به پاي بابا رسيد

    چشماش و بست و رد شد

    انگار پاها رو نديد

    مامان جونم رو سوزوندش

    عمه رو بيرون انداخت

    با قهر و جر زني

    کار عمو رو هم ساخت

    زن عمو هم بيرون رفت

    مامان بزرگش هم سوخت

    اون وقت بابا رو بوسيد

    چشماشو به پاهاش دوخت

    بعد از خودش شروع کرد

    اتل متل رو خوندش

    ولي بازم آخرش

    بد جورکي جزوندش

    نمي تونست بخونه

    سعيده آچين واچين

    پاي بابا ورچيده اس

    تو جنگ رفته روي مين

    يکدفعه بغضش گرفت

    گفت تو اتل متل هام

    بابا ديگه بازي نيست

    تا که نسوزه بابام

    پاهاي مصنوعي رو

    برد با خودش تو اتاق

    محکم در و بهم زد

    چشماشو دوختش به طاق

    امشب حال سعيده

    خيلي خيلي خرابه

    بازم با بغض و گريه

    مي خواد بره بخوابه

    ديگه مي خواد وقت خواب

    سعيده عادت کنه

    جاي متّکا روي

    پا استراحت کنه

    ولي يه روز مي فهمه

    بابا هميشه برده

    پاي بابا تو جبهه

    شهيد شده ٬ نمرده

    ------------------------------------

    شعر از شهيد جانباز ابوالفضل سپهر