دیروز صبح با خبر شدیم که باز دیگر حرمین شریف عسکریین مورد هتک حرمت قرار گرفته است! در حالی که هنوز 14 ماه بیشتر از هتک حرمت قبلی نگذشته است. ضمن عرض تسلیت به امام زمان (عج) ... بیایید کمی فکر کنیم که ما در قبال این هتک حرمت ها (از توهین به رسول اسلام گرفته، چه در داخل و چه در خارج. تا خرابی حرم امامان معصوم علیه السلام). ما چه وظیفهای بر دوش داریم و چگونه میتوانیم این وظیفه را ادا کنیم؛ و شاید هم وظیفهای بر دوش ما نباشد که صد البته اینگونه نیست، همین برای ادای دین بس که ما یک وبلاگ نویس هستیم و همچنین مسلمان و البته شبعه...
به نظر شما آیا ما وظیفه خود را در مورد قضیه گذشته (اسفند 84/ هتک حرمت به حرمین عسکریین) یا توهینی که در دانشگاه امیر کبیر به ساحت مقدسات شده بود، را ادا کردیم ...
آن گونه ادا کردیم، آنچنان ایستادیم که دشمنان نتوانند بار دیگر به خود اجازه دهند، نسبت به مقدسات اسلام گردن کشی کنند.
پی نوشت:
1- هر کسی نسبت به جایگاه خود باید در قبال مسلمان بودنش تعصب داشته باشد و به راحتی از کنار این گونه مسائل عبور نکند.
2- اگر امروز سرداب غیبت امام زمان (عج) را ویران می کنند امید آن داریم که روزی خواهد آمد .... بله ظلم ویران و عدالت آباد می شود ....
3- شاید این جمعه بیاید شاید .... باید همیشه آماده باشیم ...
از قدیم گفتن چیزی که مال خودت نیست؛ تو مالکیتش پا در هوایی...
حالا این حکایت ما شده؛ از جنوب که برگشتیم دستگاه دوری ما رو تحمل نکرده بود و قهر کرد (شما بخونید که هاردش سوخت) خلاصه دستگاه کادو پیچ شد، رفت کنار.
روزگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاری گذشت و کامپیوتر به اتاقمون برگشت اما چه اومدنی! هنوز نیومده جول و پلاس را جمع کرد و رفت، این دفه رفت تهران! (دستگامون نمک گیر نشده بود که شد اون هم نمک گیر جماعت تهرونی)!
ما هم که اسیر و دربه در و معطل کامپیوتر... خلاصه به خاطر امتحان ... روزی چند ساعت به خونه یکی از آشنایان می رفتیم.
چه چیزا که اون جا تجربه نکردیم...
از بچه داری همراه با تحصیل گرفته تا مچاله شدن برگه هایی که جرئت تا شدن هم نداشتن... همچنین نوش جان کردن گوشه هایی از آن برگه ها توسط ریحانه کوچولو...
باز کردن در جانوکی و خالی کردن آن بر روی فرش همراه با مراسمات خاص لگد مال و خرد کردن آن هم دیدنی بود (از آن بدتر غش غش خندیدن و لذت بردن از این کار)
خلاصه این روزا تموم شد و بعد از مدت مدیدی به وبلاگمون سر زدیم؛ چه گرد و غباری روش نشسته بود، یک کم وبلاگ تکونی کردیم. ولی تو این مدت فهمیدم که من هم معتاد وبلاگ نویسی شدم.
پیوست:
1. وقتی کامپیوتر مشترک باشه از اتفاق افتادن این وقایع نباید تعجب کرد .... اصلاً تعجب نداره...
2. اگه می خوای کامنت بزاری، بگی می رفتی کافی نت. از همین جا جواب بدم که اصلاً تریپ کافی نت، مافی نت نیستیم.
3. همه چیز دنیا همین طوریه؛ یه روز پیش ما هستند و یک روزاز پیش ما می رن؛ مهم نیست، مهم اینه که با پا در هوا بودن توی این دنیا، تعلقی به این دنیا نداشته باشیم...
4. واقعیت اینه که بی رایانه بودن مرگ وبلاگِ، وبلاگ بی رایانه یعنی نمره صفر...
مقابل آینه ایستاد و موهایش را شانه کرد کمی عقب رفت تا صورتش را به طرف دیوار برگرداند حالا می توانست نیمرخش را در آینه ببیند. همیشه احساس می کرد که از ناحیه نیمرخ زیباتر است؛ به همین خاطر کمتر اتفاق می افتاد جلوی آینه بایستد و به نیمرخش نگاه نکند. به چشمهایش دقت کرد و به مژه های سیاهی که روی پلکهایش صف کشیده بودند. دوباره رو به روی آینه ایستاد و دستهایش را بالا برد تا موهایش راجمع کند، که باز نگاه پنهانی پدرش را از داخل آینه دید. یک لحظه قلبش فرو ریخت. نمی دانست پدرش از چه موقعی او را نگاه می کرده است. گونه هایش سرخ شد و نفسهایش به شماره افتاد.
با خود گفت: قبل از اینکه پدرم حرفی بزند، بحث دیگری را پیش می کشم تا خود را از لبخندهای همیشگی پدر نجات بدهم؛ لبخندهایی که دختر را به دنیای دیگری می فرستاد؛ دنیایی که برای او پر از مجهولات بود. دختر هنوز حرفی را شروع نکرده بود که دستان گرم پدر را روی شانه هایش حس کرد. می خواست رویش را به طرف پدر برگرداند و حداقل از دست آینه خلاص شود تا گرمای نفس پدر به روح سردش انرژی دهد؛ ولی دستانی قدرتمند او را همان طور که بود، نگه داشت و لبانی مهربان، باز عطر همان لبخند را در فضا پخش کرد.
پدر گل سر دخترش را از لب طاقچه برداشت و موهای او را در آن جای داد و باز به چشمهای دختر نگاه کرد. دختر هنوز اجازه برگشتن نداشت. شاید اگر هم این رخصت به او داده می شد، جرئت نگاه کردن مستقیم به صورت پدرش را در خود نمی یافت. این بار هم مثل همیشه، آینه رابط خوبی بود بین او و پدرش، رابطی که صادقانه نگاهها را تعبیر میکرد و دوستانه لبخندها را قاب می گرفت.
هنوز پدر و دختر در نگاه هم غوطه ور بودند که پدر لب باز کرد:"مژه ها سربازان دلیری برای چشمهایت هستند و می توانند سایه حیا و عفت را به نگاهت هدیه دهند."
و چشم دختر اشک را در جواب این لطف و کرم به مژه ها بخشید. اشک مثل همیشه، همه جا را تار کرد، بلکه راهی برای عبور پیدا کند، و لحظه عبور اشک، همیشه لحظه وداع بود. دختر صورتش را از آینه برگرداند. عکس پدر روی دیوار به او لبخند میزد و بوی عطر یاس فضای اتاق را از عشق آکنده بود....
پی نوشت:
از دیر باز در صفحههای تاریخ، برای بودن و نبودن، یا رفتن و ماندن، مردان پیشرو و علمدار بوده و زنان کمی دورتر نقشهایی کمرنگ و غالباً حاشیهای را دنبال میکردهاند.
0 جمعه شب بود. به این فکر میکرد. وبلاگ؛ چرا خانمها می نویسن؟ مثل خودشون، وبلاگشون هم حاشیهای؟
0 خانمها روی نت فعالاند، مینویسند چه دینی و چه غیر دینی؛ مهم اینکه که خانمها مینویسن؛ باز شهیده میپرسه که خانمها چرا مینویسن؟ چه فرقی می کنه دینی یا غیر دینی؟ چرا وبلاگ می نوسن؟
یکی از نعمت های خداوند، که به انسان داده شده ارتباط است. ارتباط یک تبادل، ارتباط یک همفکری، ارتباط یک نیاز اجتماعی است. ارتباط یک لزوم دینی است اما چرا در دین اسلام ارتباط آزاد بین یک مرد و زن منع شده است؟ مگر چه مانعی وجود دارد که نباید یک مرد با یک زن نامحرم به راحتی و به صورت آزادانه رابطه برقرار کند.
علل منع:
1. اسلام به شخصیت متعالی انسانها توجه کرده؛ هر انسانی دارای بعدهای مختلف انسانی و برخی هم با بخش حیوانی مرتبط است. حال در صورتی که روابط بین مرد و زن آزادانه باشد به دلیل آسیب پذیری این رابطه و حکمرانی غریزه در این میان عقربه ذهنی افراد به سمت مسایل جنسی و حواشی آن میچرخد. امام علی(ع): در اثر هوی و هوس، عقل و خرد از بین می رود.
2. سالم ماندن شخصیت زن درعرصه اجتماعی
وقتی روابط آزاد میان یک زن و مرد بی حد و حصر باشد و دوام پیدا کند و رابطه نردیک شود در اینصورت زن بیشتر ضرر میبیند و تنزل زن تا به این حد بدترین شکل ممکن از شخصیت آدمی است.
وقتی یک زن بی پرده و بسیار راحت با یک مرد رو به رو می شود بسی شخصیت زنانگی او به زیر سؤال رفته و مفهوم زن مساوی با ظاهری زیبا و غریزههای جنسی و... خواهد شد.
در واقع شیوع نگاه ظاهربین و غلط باعث می شود از توان های بالقوه و بالفعل زنان که می توانند در عرصه اجتماعی به ظهور برسانند را مختل کند و بسیار موارد که زنان این توانهای خود را نیز به فراموشی میسپارند.
3. سلطهی پورنوگرافی بر ارتباطات
پورنوگرافی به معنای هرزه نگاری و پرداختن به امور جنسی در عرصهی رسانهای است. اگر چه مسئله پورنو در حد یک بازی پینگ پونگ و یا مسأله غیر قابل سانسور تنزل یافته ولی این دیو خوش خط و حال باعث شده که هیچ محصول رسانهای از سیطرهی غرایز جنسی خلاصی نیابد.
همین مسأله در رسانههای ایران به خوبی دیده می شود، منظور تنها مسائل جنسی نیست بلکه تنزل شخصیت وجودی زن از مهمترین تأثیرات این مسأله بر رسانهی ما بوده است.
شخصیت زن نسبت به چند سال اخیر و مخصوصا اوایل انقلاب بسیار پایین آمده، با اینکه این موجود آسمانی همیشه در کنار یک مرد بوده اما زن که لطیف تر است بیشتر لطمه خورده.
از یاد نبریم که زن باشیم و این را هم بدانیم که در دنیای زنانه، مردانه زندگی کردن جز ضرر وزیان فایدهای ندارد.
پایین نوشت:
1. در ایالت جورجیای آمریکا یکی از راهکارهای آنها برای به زیر سلطه کشاندن خاورمیانه و به خصوص ایران از بین بردن حریمهای اخلاقی بین زنان و مردان و تغییر نظام ارزشی موجود اعلام شده است.
2. یادش گرامی امام فرمود: ملتی که بانوانش در صف مقدم برای پیش برد مقاصد اسلامی است، آسیب نخواهد دید.
: صلاح و فساد یک جامعه، از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه می گیرد.